ترانهترانه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

روياي زندگي مامان و بابا

بابايي هم تكون خوردنتو از روي دلم ديد

سلام ترانه جونم خوبي؟ اگر بدوني ديروز عصر كه رسيديم خونه من رفتم دوش گرفتم و روي دلم روغن زدم و چون خسته بودم يكم روي تخت دراز كشيدم كه ديدم شروع كردي لگد زدن ....( تو بيشتر سمت راست دلم لگد ميزني) بابايي رو صدا كردم كه بيا ببين اونم تندي دويد اومدكه ببينه چجوري تكون ميخوري.....بعدش بهش گفتم كجاي دلمو بايد نگاه كنه. همون موقع بود كه لگد كاري و محكم نصيبم كردي و بابايي ديد وكلي ذوق زده شد. اي فداي اون لگدات برم كه اينقدر محكمه..... راستي ديشب خواب ديدم سرويس چوبتو سفارش داديم كرمي بود. بعدش كه آوردن ياسي آوردن. من كلي غر زدم كه من كه اين رنگي نميخواستم ولي همه ميگفتن همين قشنگه نميخواد پسش بدي.....آخه من ميخوام سرويس چوبتو با اتاق خود...
30 فروردين 1391

سلام بابایی

سلام عزیزم الان که دارم اینا رو واست مینویسم از 1 نیمه شب گذشته و تازه بعد از کارهام دارم دست به قلم میشم. می دونی من معروف به ادبیات قوی و مامانت معروف به ادبیات ضعیفه ولی عشق موجب شده مامانت خاطره های شاهکاری برای تو بنویسه. خاطره هاش در مورد منم شاهکاره اما از نوع تراژیک. خوندن نوشته های مامان قشنگت ( که من اردیبهشت 7 ساله که دارمش ) منو نسبت به انتخاب احساسیم کاملاً مطمئن میکنه. مامانت یه دنیا عشقو وارد زندگی من کرد و حالا تو هم میتونی سر سفره ما بشینی و البته یه چند وقتیه که نشستی به سلامتی ( بزن  اون کف قشنگه رو.  اوه الان نه مامان بیدار میشه صبح به حسابش برس ) مامانت گاهی اذیت میکنه ولی وقتی میخنده ...
28 فروردين 1391

بارون خوشگل

ترانه جونم الان يك بارون شديد مثل سيل داره از آسمون خدا مياد. كاش مي تونستي ببيني........الان هم همچنان تو داري لگد ميزني........بوس
27 فروردين 1391

لگد محكم امروز ترانه خانم

عزيز دلم الان كه دارم برات مينويسم كلي لگد محكم داري بهم ميزني. چند دقيقه پيش بابايي زنگ زد بهم و احوال تو رو پرسيد و من بهش گفتم كه لگد محكم داري ميزني....كلي خوشحال شد و ازت تشكر كرد كه به من داري لگد ميزني و تلافي غرغرايي كه سرش ميكنم رو در مياري.....ههههههههههههه ...
27 فروردين 1391

خريدهاي خوشگل واسه ترانه خانم گل

سلام عزيز دل ماماني خوبي؟ فدات شم الهي قربونت برم دلم برات يك ذره شده. اگر بدوني پنج شنبه با خاله ساره و مامان جون رفتيم برات لباس گرفتيم. نميدوني چقدر لباساي خوشگل و بامزه اي هست تو بازار. با اينكه قيمت ها خيلي بالان ولي از اينكه برات كلي خريد كنم اصلا ناراحت نيستم. البته بايد يكم حساب جيب مامان جون و باباجونت رو بكنم ولي بازم اونقدر دوستت داريم و لباسها خوشگلن كه به قيمتاش توجهي نميكنيم. جمعه بعدازظهر هم با مامان جون رفتيم و چند دست ديگه لباس برات خريديم تقريبا از همش عكس گرفتم رسيدم خونه ميذرام توي وبلاگت. فدات شم كه اينقدر ماهي. این لباسی هست که از فروشگاه ارمغان توی ولیعصر خریدیم.   اینارو م...
27 فروردين 1391

يك خريد كوچولو براي ترانه خانم

سلام دخمل گلم خوبي؟ ديروز عصر بعد از ساعت كاري با خاله مهسا( همكار و دوستم) رفتيم دوتا از فروشگاه هاي روبروي پارك ملت و يكسري از وسايل ني ني رو ديديم. ست كالسكه رو بازم با هم ديديم . يك لباس سرهمي بامزه برات خريدم كه احتمالا توي بيمارستان ميخوام تنت كنم. از يكي ديگشون هم يك بالش بارداري خريدم كه بعد از بدنيا اومدنت بعنوان تشك شير دهي و تشك استراحت تو هم قابل استفاده است. ماركش jane بود. ميخواستم عكس بگيرم و بذارمش برات توي اين پست ولي چون الان سر كار هستم و نميتونم عكس آپلود كنم وقتي رسيدم خونه اين كارو ميكنم. انشاالله خريدهاي بعديت رو هم بزودي انجام ميدم. خيلي دوستت دارم. بوس.   ...
26 فروردين 1391

دلتنگي (1)

  سلام ترانه ايم خوبي؟   ديروز ظهر خونه مادر بزرگت بوديم . عمت يك ترانه برامون گذاشت كه خواننده براي دختر كوچولوش خونده بود. وقتي گوشش دادم اونقدر دلتنگت شدم و دوست داشتم كه اونجا ميبودي و منم كلي قربون صدقت ميرفتم كه اشكم سرازير شد. تا نيم ساعتي حسابي حالم گرفته و چشمام پر اشك بود كه بابايي بردمون بيرون و يك گشت توي خيابونا زديم جات خالي بارون نم نم هم مياومد و هوا خيلي خوب و عالي بود.   ...
26 فروردين 1391

حرف هاي مادرانه (2)

سلام ترانه جونم دختر قشنگ و عسلم. امروز دوست دارم يك كم از خودم برات بگم. راستشو بخواي نميدونم از كجا بايد شروع كنم. از اول كوچيكيم بگم يا از همين الانم............ از خصوصيات بد اخلاقيم كه از بچگي هم يادمه داشتم، لجبازي و جيغجيغو بودنم بود....البته الان باباييت هم ميگه كه هم لجبازم هم جيغجيغو.....هههههههههههههههه.....آدم خجالتي اي بودم كه بعد از ازدواجم با بابا مهديت خيلي بهتر شدم . آخه بابات ماشاالله خيلي آدم اجتماعي اي هست و توي جمع معمولا متكلم وحده هست. ماكاروني و لازانيا و پيتزا غذاهاي مورد علاقه من و بابات هست. بابات گاهي اوقات شعر ميگه و روحيش لطافت داره. من علي رغم اينكه خيلي دلنازك هستم ولي غرورم گاهي اوقات اجازه نميده كه احساساتم ...
23 فروردين 1391

مراجعه به پزشک

سلام ترانه جونم خوبي؟ فدات شم الان كه دارم برات مينويسم يكم داري لگد ميزني. شايد جام بده شايدم تازه از خواب بيدار شدي.... ديروز دوتايي رفتيم پيش خانم دكتر. وزنم كه 68 كيلو بود !!!!!!!!!!!!!!!!!!! ولي عوضش خانم دكتر صداي قلبتو گوش داد و ميزان آب اطرافت و اندازه خودتو گرفت و گفت همه چيز عاليه و رشد جنين هم خيلي خوبه.......طبق اندازه هات گفت كه 22 هفته و 6 روز هستي ولي سنت 22 هفته و 3 روز بود. يعني ماشاالله رشدت خوبه. امروز صبح كه داشتيم با بابايي مياومديم سركار كلي در مورد تو با هم حرف زديم و ذوق كرديم. فدات شم كه اينقدر شيريني......انشاالله كه هميشه سالم باشي. از خانم دكتر در مورد سفر بازم پرسيدم و گفت كه با هواپيما اي...
20 فروردين 1391

خونه تكوني اساسي به مناسبت ورود ترانه

سلام ترانه جونم خوبي؟ عزيزم ببخشيد اگر توي اين چند روز خيلي اذيت شدي گلم. آخه من و بابايي و مامانم و بابام از چهارشنبه افتاديم به جون خونه و كلي همه جارو به هم ريختيم و وسائل اضافه رو دور ريختيم و داخل كمدها و كابينت ها رو خالي و مرتب كرديم. باور كن هيچ كس نميذاشت من به تو فشار بيارم ولي بازم اگر خسته شدي شرمنده. جات خالي نميدوني كه چقدر خونمون خلوت و خوب شده. هر چي ظرف و كارتون و لباس و پارچه اضافه داشتيم ريختيم دور. حتي ظروف توي بوفه رو هم فقط اونايي رو نگه داشتم كه ازشون استفاده ميكردم و تزئيني ها رو رد كردم. داخل كمد ها رو هم همينجوري خالي كردم كه اگر تو اومدي جا واسه خودت و وسائلت باشه. ما هممون تو رو دوست داريم و منتظر ور...
19 فروردين 1391